-
توان زد
پنجشنبه 19 اسفندماه سال 1389 20:24
http://rezashirani.blogsky.com
-
آهنگ بلوچی
چهارشنبه 18 اسفندماه سال 1389 14:33
برای دوستان pو sh پخش میشود
-
من بی تو
سهشنبه 17 اسفندماه سال 1389 09:13
-
چرا تنهام گذاشتی
سهشنبه 17 اسفندماه سال 1389 09:06
به آخر خط رسیده بودم ... باید بهش ثابت میکردم دوستش دارم ... خیلی عصبانی بودم... گفت:اگه دوستم داری رگتو بزن... گفتم مرگ و زندگی دست خداست... گفت:دیدی دوستم نداری... خیلی بهم برخورد تیغ و برداشتم رگمو زدم... وقتی تو آغوش گرمش جون میدادم آروم زیر لب گفت:اگه دوستم داشتی چرا تنهام گذاشتی
-
بلوچی آهنگ
دوشنبه 16 اسفندماه سال 1389 15:14
-
سلام این داستان وبخونید
دوشنبه 16 اسفندماه سال 1389 05:44
شب عروسیه، آخره شبه ، خیلی سر و صدا هست. میگن عروس رفته تو اتاق لباسهاشو عوض کنه هر چی منتظر شدن برنگشته، در را هم قفل کرده. داماد سروسیمه پشت در راه میره داره از نگرانی و ناراحتی دیوونه می شه. مامان بابای دختره پشت در داد میزنند: مریم ، دخترم ، در را باز کن. مریم جان سالمی ؟؟؟ آخرش داماد طاقت نمیاره با هر مصیبتی شده...
-
حرف های ناگفتنی
دوشنبه 16 اسفندماه سال 1389 05:24
-
درسکوت
دوشنبه 16 اسفندماه سال 1389 05:18
درسکوت دادگاه سرنوشت عشق برما حکم سنگینی نوشت گفته شد دل داده ها از هم جدا وای بر این
-
چی دوست داری..
دوشنبه 16 اسفندماه سال 1389 05:11
-
گالری عکس نوال ذغبی
دوشنبه 16 اسفندماه سال 1389 04:21
-
فال نیک
دوشنبه 16 اسفندماه سال 1389 04:15
گفتی: غزل بگو! چه بگویم؟ مجال کو؟ شیرین من، برای غزل شور و حال کو؟ پر می زند دلم به هوای غزل، ولی گیرم هوای پر زدنم هست، بال کو؟ گیرم به فال نیک بگیرم بهار را چشم و دلی برای تماشا و فال کو؟ تقویم چارفصل دلم را ورق زدم آن برگهای سبِِِِزِِِ سرآغاز سال کو؟ رفتیم و پرسش دل ما بی جواب ماند حال سؤال و حوصله قیل و قال کو؟
-
شـوق پـرکـشیـدن است
دوشنبه 16 اسفندماه سال 1389 04:13
شـوق پـرکـشیـدن است در سرم قـبول کـن دلشکـستهام اگـر نـمیپـرم قــبول کـن ایـن کـه دور دور بـاشم از تـو و نبـینـمت جـا نـمیشود بـه حجـم بـاورم، قـبـول کـن گـاه، پـر زدن در آسمان شعـرهـات را از من، از مـنی کـه یـک کبـوتـرم قبـول کـن در اتـاق رازهـای تـو سرک نـمیکـشم بیــش از آنـچه خـواستی نـمیپـرم، قـبول کن قـدر...
-
از چشمام بخون
دوشنبه 16 اسفندماه سال 1389 03:47
مثل ترانه هام میشم ساکت و بی صدا میشم این قفس و نمیشکنم توی خودم رها میشم نه پر میخوام نه اسمون نه روشنی ،نه اب و دون فقط میخوام با تو باشم از چشمام این و بخون
-
ای کاش می .....
دوشنبه 16 اسفندماه سال 1389 03:29
-
دلم بری کسی تنگ است
دوشنبه 16 اسفندماه سال 1389 03:25
دلم بری کسی تنگ است که چشمهای قشنگش را به عمق آبی دریای واژگون می دوخت و شعرهای خوشی چون پرنده ها میخواند دلم برای کسی تنگ است که همچو کودک معصومی دلش برای دلم می سوخت
-
برای عشق گریه کن
دوشنبه 16 اسفندماه سال 1389 03:22
برای عشق گریه کن ولی به کسی نگو. برای عشق مثل شمع بسوز ولی نگذار پروانه ببینه. برای عشق پیمان ببند ولی پیمان نشکن . برای عشق جون خودتو بده ولی جون کسی رو نگیر برای عشق وصال کن ولی فرار نکن برای عشق زندگی کن ولی عاشقونه زندگی کن برای عشق بمیر ولی کسی رو نکش . برای عشق خودت باش ولی خوب باش
-
آروم آروم ای خوب من
یکشنبه 15 اسفندماه سال 1389 23:13
-
چشم من
یکشنبه 15 اسفندماه سال 1389 23:08
حالا که خواب رفته دلم بی صدا برو آرام رد شو از من و بی اعتنا برو! اینبار حرفهای دل من نگفتنیست اینبار را نپرس چرا و کجا؟!...برو! از نو تمام خاطره ها را مرور کن! اصلا نیا به قلب من از ابتدا! برو! اصلا خیال کن که دلت جای دیگریست اصلا خیال کن که ندیدی مرا برو! بعد از تو هیچ کس به دلم سر نمی زند در را ببند پشت سرت، بی صدا...
-
من نمی دانم
یکشنبه 15 اسفندماه سال 1389 23:06
من نمی دانم که کی ام؟ من نمی دانم که چی ام؟ من فقط می دانم که تویی << شاه بیت غزل زندگیم
-
نگونســـار کنید
یکشنبه 15 اسفندماه سال 1389 21:39
یــــاران بموافقـــــــت چـــــو دیـــدار کـنید بـاید کـــــــه ز دوست یــــاد بسیـــار کنید چــــون باده خوشگـــــوار نوشیــد به هم نوبت چــــو به مـــا رسد نگونســـار کنید رضا شیرانی
-
دردو غم تنهایی
یکشنبه 15 اسفندماه سال 1389 19:16
-
وقتی که تنها میشوم
یکشنبه 15 اسفندماه سال 1389 16:44
-
با تنهایی چه باید کرد
یکشنبه 15 اسفندماه سال 1389 16:40
-
بیداد
یکشنبه 15 اسفندماه سال 1389 16:39
-
آهنگی عربی
شنبه 14 اسفندماه سال 1389 22:58
-
دوستت دارم
شنبه 14 اسفندماه سال 1389 22:35
-
می نوش کن
شنبه 14 اسفندماه سال 1389 22:31
جــز راه قـلـنـدران مـیخـانه مـپوی جز باده و جز سماع و جز یار مجوی بر کف قدح باده و بر دوش سبوی می نوش کن ای نگار و بیهوده مگوی نگی می لعل خواهم و دیوانی سد رمقی خواهد و نصف نانی وانگه من و تو نشسته در ویرانی خوش تر بود آن ز ملکت سلطانی